جغرافيای انسانی و طبیعی " فريمان"

متن مرتبط با «آسیاب» در سایت جغرافيای انسانی و طبیعی " فريمان" نوشته شده است

هفت آسیاب* نمایش نامه(نوشته حسن صادقی یونسی)

  • نمایش نامه "هفت آسیاب"نوشته: حسن صادقی یونسی(پیشکسوت دانشگاه پیام نور خراسان رضوی_ مرکزفریمان)فضای یک منطقه کوهستانی در یک روز سرد؛(رضا با لباسی کرباسی قدیمی خراسان و مقداری هیزم)رضا: عجب روز سردی؛ باید مواظب خودم باشم این کوه های سربه فلک کشیده محل عبور قاچاق برها است.گرگ و کفتار هم دارد...امروز نوبت من بود تا هیزم جمع کنم و به روستا برگردم.ای بابا هوا برفی شد؟!! بهتره بروم داخل غار و آتش روشن کنمراوی: او به سختی وارد غار کوچک حوالی روستا شد...آتشی روشن کرد تا گرم شود...لذت گرمای هیزم ها ....و خستگی...مقداری نان جو که خاله اش به او داده بود خورد...کم کم سرش گیج رفت و بیهوش شد.کدخدا: (در جمع خانواده و دوستان رضا): ما همه جا را دنبال رضا گشتیم...از سرچشمه و دوقله براشک تا رزمگاه و کارغشاز فریمان تامشهد و جام...احتمالا قاچاقبرها او را ربوده یا کشته باشندخاله رضا: خاله به قربونت ؛یادگار خواهر؛ (گریه می کند)چوپان: من ناامید نمی شوم اگر چه چند هفته است از رضا جان بیخبریم...بازهم تمام تنگل ها و دره ها و النگ زار را بدنبالش می گردیم.دوماه که هیچ سالها هم بگذرد در پی او خواهیم بود او برکت روستا است.کدخدا: به از این همه مدت امیدی به زنده ماندنش نیست لااقل جنازه اش را پیدا کنید تا در قبرستان محله بربری ها؛ با قبرستان قلعه سیدا دفن کنیم.(همه می روند) راوی: بیش از پانزده روز گذشت و تغییر فصل رخ داده و همه جا غرق گل و پرندگان در حال شادی اند....رضا بهوش آمد لبه غار صدای نی چوپان و پارس سگ می شنود.رضا: کمک کمک بدنم بیحس(به لهجه شل رفته) لباس کرباسی ام را موش ها خورده اند.چوپان: این صدا از کجاست؟چقدر آشنا استرضا: اهای کسی صدای مرا نمی شنود؟منم رضا...اهل روستای هفت آسیاب فریمان...آهای(اسم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها