خاطره

ساخت وبلاگ

با شنیدن صدای تلفن ؛به صفحه گوشی دقت کردم شماره ناشناس بود
گفتم: سلام بفرمایید
صدای گرم و مطمئنی گفت:استاد سلام
گفتم: صادقی ام؛در خدمتم؛شما را بجا نیاوردم
گفت:من اردلانم*چندین سال قبل مزاحم تان شدم و خاطرات خوبی از شما دارم
(در حافظه کوتاه مدت و بلند مدتم جستجوکردم...)گفتم:خدا را شکر که خاطرات خوشی دارید
گفت:نا امید و مستاصل از پله های آمدم پایین....شما را جلو خودم دیدم متبسم*
از نگرانی ام پرسیدید و با چند تماس تلفنی و کمی صحبت مرا به ادامه تحصیل و تلاش برای کسب مدارج بالاتر تشویق نمودید.
امروز علاوه بر کارشناسی؛ مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری را با امیدواری طی کرده ام...زنگ زدم قدردانی کنم...
زنگ زدم از اینکه سرنوشت من بدست شما رقم خورد و امروز در این جایگاه هستم تشکر کنم...
(خلاصه گفتگو تمام شد و من دقایقی گذشته را مرور می کردم)
همسر پرسید کی بود؟
با خوشحالی گفتم یک دانش آموخته قدردان به نام اردلان جغرافيای انسانی و طبیعی " فريمان"...

ما را در سایت جغرافيای انسانی و طبیعی " فريمان" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1347-87o بازدید : 78 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 0:51